دل نوشته احساسی رومانتیک من

دیگر همه نقطه ضعفم را فهمیدند
از من که چیزی میخواهند ، جان تو را قسم میخورند …
.
.
این جاده یه من می خواهد و یه تو و یه جفت دست گره خورده به هم ، آن هم از نوع کور !
.
.
روزی چند بار دوستت دارم
یکبار وقتی که هوا بَرَم می دارد ، قدم می زنیم
وقتی که خوابم می آید ، تو می آیی
یکبار وقتی که باران ناز می کند ، دلِ ناودان می شکند و می بارد
وقتی که شب شروع می شود ، تمام می شود
یک بار دیگر هم دوستت دارم !
باقیِ روز را
هنوز را
“افشین صالحی”
.
.
میان هر نفسی که میکشم همهمه ای است از همه پنهان …
اما از تو چه پنهان ؟
میان هر نفسی که میکشم تـــو هستی که میکِشم تو را ، که میکُشی مرا …


دوستت داشتم
دوستت دارم
و دوستت خواهم داشت
از آن دوستت دارم ها
که کسی نمی داند
که کسی نمی تواند
که کسی بلد نیست !
.
.
مواظب خودت باش …
یک تار موی تو شاهرگ من است !
.
.
دستاتو که میگیرم ، یه حس خوبی بهم دست میده …
.
.
داشتنت مثل هوای برفی یا نم نم باران جاده شمال یا مثل آن بغلی که عاشقت است و تنهایت نمی گذارد و یا مثل برگشتن آدمی که سالهای سال منتظر آمدنش بودی ؛ آی می چسبد !
فرستنده : اوینا

.
.
ضرورت بودنت همیشگیست
فرقی نمیکنَد ؛ چه در کنار من چه در خاطر من …
.
.
جز خیال تو کسی با من زندگی نمیکنه …
.
.
میگویند دنیا زندانی بیش نیست …
کاش حبسِ اَبَد ببُرند برایمان و تــــو هم سلولیِ من باشی !
.
.
بی شک آغوش تو هشتمین عجایب دنیاست !
واردش که میشوی زمان بی معنا میشود …

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
nn