دست

حرف های عاشقانه من

حواسم پرت زیبایی ات شد

حواسم پرت زیبایی ات شد !
منِ دست و پا چلفتی
نصف بیشتر شعرم را ریختم زمین!
فقط ماند…
یک دوستت دارم ساده !


همان لحظه که تو را دیدم

همان لحظه که تو را دیدم دانستم
تو همان عشقی هستی که همیشه به دنبالش بودم
همان عشق واقعی و حقیقی
و اکنون که
سالهاست در کنار هم زندگی می کنیم
این عشق همچنان قوی و آتشین است
تو زندگی من را کامل کردی
اگر تو نبودی هرگز به آرزوهایم دست پیدا نمی کردم
عشق تو من را به کمال رسانده
همیشه عاشقت هستم
همسر عزیزم


گرما یعنی..

گرما یعنی…
نفس‌های تو
دست‌های تو،آغوش تو…
من به خورشید ایمان ندارم!


کاش دفتر خاطراتم...

کـاش دفتـر خاطراتــم
چراغ جادو بود
تا هر وقت از سـرِ دلتنگــی
به رویش دست میکشیدم
تــو از درونش
با آرزوی من بیرون می آمدی


لحظه ای در گذر از خاطره ها

لحظه ای در گذر از خاطره ها
ناخود آگاه دلم یاد تو کرد
خنده آمد به لبم شاد شدم
گویی از قید غم آزاد شدم
هر کجا هستی دوست، دست حق همراهت


من عاشق زمستانم

من عاشق زمستانم
عاشق اینکه ببینمت در زمستان آرام راه می روی که سر نخوری !
گونه هایت از سرما سرخ شده است
سر خود را تا حد ممکن در یقه ات فرو کرده ای
دست هایت در جیبت به هم مچاله شده
معصومانه به زمین خیره ای
چه قدر دوست داشتنی شده ای
حرفم را پس میگیرم
من عاشق زمستان نیستم ، عاشق توام...



دستت را که میگیرم

دستت را که میگیرم

می دانم ناب تر از تو دست های تو دستی نیست !

میدانم ماندنی تراز نگاه تو چشمی نیست

برای خنـده هایم می خندی

برای گریه هایم شانه می شوی !

می دانم برای راست گفتن مستی نمی خواهی

پس همیشه درقلبم میمانی .


nn