دیدار

حرف های عاشقانه من

در آغوش تو

غرق شدن،
اتفاق بدیست.
مگر
در آغوش تو


دگر از درد تنهایی...

دگر از درد تنهایی، به جانم یار می‌باید
دگر تلخ است کامم، شربت دیدار می‌باید

ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح
نصیحت گوش کردن را دل هشیار می‌باید

مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی
که می‌گفتم: علاج این دل بیمار می‌باید

بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را
نمی‌بایست زنجیری، ولی این بار می‌باید


ما دو تن مغرور..

ما دو تن مغرور
هر دو از هم دور 

وای در من تاب دوری نیست 
بیش از این در من صبوری نیست 

بی تو من بی تاب بی تابم 

من به دیدار تو می آیم 



در حسرت دیدار توام

در حسرت دیدار تو اوره ترینم


تو کجایی تو کجایی



حسرت دیدار










nn