قرار

حرف های عاشقانه من

وقتی دل من از همه دنیا کلافه است

وقتی دل ِمن از همه دنیا کلافه است
وقتِ قرار ما دو نفر، کُنجِ کافه است!

می نوشم از نگاه تو یک استکان غزل
دیگر چه جای گفتن ِ حرف اضافه است؟!

تصویرهای زشت، فراموش می شوند
تا چشم، محوِ آینه ای خوش قیافه است!

بی عشق ِدوست، جاذبه ای نیست در جهان
دنیا بدون ِروی تو حرفی گزافه است

وقتی که رنگِ چشمِ تو شد سرنوشتِ من
دیگر چه جای قهوه و فال و خُرافه است؟!

ما با زبانِ شعر و غزل حرف می زنیم
اظهار ِعشق ما دو نفر در لَفافه است!

هر شب برای وصل، توّسل نموده ای
تعویذِ اشکهای تو لای ملافه است !


تو که یادت نمیاید...

تو که یادت نمیاید

اما من خوب یادم هست

قرار بود

عاشقانه ترین صدای ساختمان از واحد ما بیاید،

وقتی تو فنجان قهوه ام را هم میزنی …


بی قرار توام..

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست

همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست!

nn