حرف دل من

حرف های عاشقانه من

در دو چشم تو...

در دو چشم تو نشستم به تماشای خودم 
که مگر حال مرا چشم تو تصویر کند ...


از فردا....

ازفردا
بیشتردوستت خواهم داشت
بیشتربه توفکرخواهم کرد
وپرنده های غمگین بیشتری را
ازقفس دلم پرخواهم داد
ازمهربانی ات
بیشتربرای پنجره هاخواهم گفت
درگوش شعمدانی ها
شعرهای بیشتری خواهم خواند
ودوستت دارم های بیشتری را
همراه باقاصدکهای رقصان
برایت خواهم فرستاد


با پای دل...

با پای دل قدم زدن آن هم در کنار تو

باشد که خستگی بشود شرمسار تو

در دفتر همیشگی من ثبت می‌ شود

این لحظه‌ ها عزیزترین یادگار تو


اینجا کسی هست...

اینجا کسی هست

از من به من نزدیک تر

می پیچد هرم نفس هایش

در خانه امنم

از عشق به خود آدمی

لبریز تر

ما را بگذر عشق ...

مارا بگذار عشقِ من جای خودت

یعنی که بپوش کفشِ من پایِ خودت

 اینطور به جرم آنکه میداری دوست

شاید بزنی شبی تو رگهای خودت

.

.


یکشب سرِ من میانِ بازو نگرفت

یا اینکه سرم برویِ پهلو نگرفت

این چند هزارمین شب بیداریست

اما چه کنیم ...... یارو نگرفت

.

.

امروز دلم حس عزیزی دارد

دیوانه چه ظاهر تمیزی دارد

تو مالِ منی و شهرِ من خواهانت

 این شهر چرا مردم هیزی دارد؟


درویشی را دیدم...

درویشی را دیدم شتابان می دوید!

گفتم: درویش کجا؟کجا؟

گفت: مراسم عزا.

گفتم: مگر کسی مرده؟؟؟

آهی کشید و گفت: بلی (مهر و فا).


تو می گذری..

تو می‌ گذری

زمان می‌ گذرد

چه کنم..!؟

با دلی که از تو

توان گذشتنش نیست

تو می خندی...

تو می خندی به کردارم و من در خنده ات غرقم
که این حال خرابم را فقط دیوانه می فهمد …


بی قرار توام..

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست

همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست!

نفرین به عشق...

نفرین به عشق و عاشقی
نفرین به بخت و سرنوشت

به اون نگاه که عشقتو
تو سرنوشت من نوشت

نفرین به من نفرین به تو
نفرین به عشق من و تو

به ساده بودن منو
به اون دل سیاه تو

nn