نه یار جوان نه باده صاف کهن
خواهم که به خلوتکده ای از همه دور
"من باشم و من باشم و من باشم و من "
- ۹,۶۶۴ بازديد
- ۰ ۰
- ۰ نظر
نه یار جوان نه باده صاف کهن
خواهم که به خلوتکده ای از همه دور
"من باشم و من باشم و من باشم و من "
به باران فکر می کنم گونه هایم خیس می شوند
به تو فکر میکنم باران می بارد
من جادوگر نیستم
تو اما معجزه ای ...
قرارمان همین بهار
زیر شکوفه های شعر …!
آنجا که واژه ها
برای تو گل می کنند !
آنجا که حرف های زمین افتاده ام
دوباره سبز می شوند
وَ دست های عاشقمان
گره در کارِ سبزه ها می اندازند ؛
قرارمان زیرِ چشم های تو !
آنجا که شعر نم نم شروع می شود
فروردین دارد تمام می شود
اولین باران بهار را که نبوده ای
خودت را
به اولین شکوفه ی اردیبهشت برسان
می دانی که؛
اردیبهشت بی تو… بهشت نمی شود!
بهــــار آمده اما هــوا هــوای تو نیست
مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست
بـــه شوق شــال و کلاه تـــو برف می آمد…
و سال هاست از این کوچه رد پای تو نیست
نسیم با هوس رخت های روی طناب
به رقص آمده و دامن رهای تـو نیست
کنــــار این همه مهمــــان چقـــــدر تنهایـــم!؟
میان این همه ناخوانده،کفش های تو نیست
بــــه دل نگیر اگـــر این روزهـــا کمی دو دلــــم
دلی کلافه که جای تو هست و جای تو نیست
به شیشه می خورد انگشت های باران …آه…
شبیه در زدن تــــو…ولـــــی صدای تـــو نیست
تــــو نیستی دل این چتــــر ، وا نخــــواهد شد
غمی ست باران…وقتی هوا هوای تو نیست…!