عشق

حرف های عاشقانه من

دوست داشتن تو..

دوست داشتنِ تو
بذری ست که هیچ گاه
هیچ زارعی قادر نیست
مطابق آن را در جهانم بِکارَد


هر صبح...

هر صبح …
بوی تو می دهد پیرهنم !
بس که تمامِ شب ،
تنگ در آغوش گرفته ام ؛
خیالت را …!


تو را دوست می دارم.

تو را دوست می‌دارم
بی آنکه بدانم تو ضرورتِ منی
آب را که می‌نوشی
هوا را که می‌بلعی
نمی‌فهمی جیره‌بندی چه مکافاتی‌ست
تنها در نبودِ تو بود
که فهمیدم
دوست داشتنِ تو
مایه‌ی حیات من است…


یک جرعه ز جام تو ....

یک جرعه ز جام تو تمامست تمام 

جز عشق تو در دلم کدامست کدام

در عشق تو خون دل حلالست حلال

آسودگی و عشق حرامست حرام


نه کسی منتظر است...

نه کسی منتظر است

نه کسی چشم به راه

نه خیال گذر از کوچه ی ما دارد ماه

بین عاشق شدن و مرگ

مگر فرقی هست؟ 

 وقتی از عشق نصیبی نبری غیر از آه

چند سالته ؟

– چند سالته؟
+ وقتی سرحالم ١٦سال، وقتی خسته ام ٢٥ سال
– الآن چند سالته؟
+ هزارسال..‏


با او چه خوب می شود...


با او چه خوب می شود از حال خویش گفت
دریا که از اهالی این روزگار نیست

هر که با مرغ هوا دوست شود...

هر که با مرغ هوا دوست شود

خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود


وقتی دل من از همه دنیا کلافه است

وقتی دل ِمن از همه دنیا کلافه است
وقتِ قرار ما دو نفر، کُنجِ کافه است!

می نوشم از نگاه تو یک استکان غزل
دیگر چه جای گفتن ِ حرف اضافه است؟!

تصویرهای زشت، فراموش می شوند
تا چشم، محوِ آینه ای خوش قیافه است!

بی عشق ِدوست، جاذبه ای نیست در جهان
دنیا بدون ِروی تو حرفی گزافه است

وقتی که رنگِ چشمِ تو شد سرنوشتِ من
دیگر چه جای قهوه و فال و خُرافه است؟!

ما با زبانِ شعر و غزل حرف می زنیم
اظهار ِعشق ما دو نفر در لَفافه است!

هر شب برای وصل، توّسل نموده ای
تعویذِ اشکهای تو لای ملافه است !


خفته ای در خاطرم

خفته ای در خاطرم
در آغوشی نهانی
میان مرزی از شب احساس
تا صبح لرزان دستان نیازم
هرگز نیست
آنچه در باور
شبهای عاشقانه است
غم من …


nn