دل نوشته غمگین من

حرف های عاشقانه من

دل نوشته غمگین من

خدایا مگر بودن او در کنارم چقدر از جهانت را میگرفت ؟

 

.

.

شاید آرام تر می شدم
فقط و فقط . . .
اگر می فهمیدی ، حرفهایم به همین راحتی که می خوانی نوشته نشده اند


گاهی وقتا یه جوری میشکننت که وقتی تیکه ها تو می چسبونی بهم میشی یه آدم دیگه . . . !

 .

 .

من آنقدر امروز و فرداهای
نیامدن را دیده ام که دیگر هیچ وعده بی سرانجامی خواب و خیال و آرزوهایم را آشفته نمیکند . . .
حالا یاد گرفتم که فراموشی دوای درد همه نداشتن ها نخواستن ها  و نیامدن هاست . . .
یاد گرفتم که از هیچ لبخندی
خیال دوست داشتن به سرم نزند !
یاد گرفتم که بشنوم تا فردا . . .
و به روی خود نیاورم که فرداها هیچوقت نمی آیند . . .

  .

  .

ﺩﻟﻢ ﺑﺮاﻱ ﺭﻭﺯ هایی ک ﻏﻢ ﻫﺎﻳﻢ اﻧﮕﺸﺖ ﺷﻤﺎﺭ و ﺷﺎﺩﻱ ﻫﺎﻳﻢ ﺑﻲ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﺑﻮﺩ ﻟﻚ ﺯﺩﻩ . . .

  .

  .

این روز ها از نبودنت نوازنده ی خوبی شده ام !
دلم شور میزنه . . .
چشمم تار

  .

 .

ﻋﻠﻢ روانشناسی می ﮔﻮﻳﺪ :
ﻭﻗﺘﻲ ﻳﮏ ﻧﻔﺮ خیلی ﻣﻴﺨﻨﺪﺩ ﺣﺘﻲ ﺑﺮﺍی ﭼﻴﺰﻫﺎی ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﻭ ﭘﻴﺶ ﭘﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﻋﻤﻴﻘﺄ ﻏﻤﮕﻴﻦ ﺍﺳﺖ !

  .

 .

درد داره برای کسی که واست همه کسه ، بشی هر کس و ناکس ، بخدا سخته

  .
  .

  .

همه چیز را فروختم . . .
” جز ”
آن صندلی که جای تو بود !
شاید آن روز که برگردی خسته باشی

 .

 .

روزی ۲۵ ساعت با دلم کلاس خصوصی دارم تا بهش نبودنت را بفهمانم
اورام رو بهت گفتم یادم نمیاد نبودنت جزوشون باشه
چه نقاش خوبی هستی رنگ عاشقی صورتت باورم شد
هیس ارام

 .
 .

صدای قدم های رفتنت دلم را می لرزاند
ای اشک ها ارام بگیرید می خواهم برای اخرین بار واضح ببینمش
چه اسان گفتی دوسم داری و چه اسان باورم شد
و چه اسان گفتی خسته ای و چه سخت باورم نشد
پشت دروازه ی دلت من فقط گدایی رهگزر بودم عشقت را گدایی می کردم
زیر حرف هایت را ببین داره دلم له میشه  لامصب

 .

 .

رفت با اتوبوسی که همسفرش دلم بود
با کمی سرعت در جاده ای خیس از باران سیاه از شب با لحظه ای درنگ
اما مصمم رفت و من در کناره ی جاده در لحظه ای توقف و بازگشت منتظر ماندم
اما او مسافری بود مصمم به رفتن و من بالاجبار و به رسم روزگار قلبم را پشت پای او کردم

 .
 .
 .

ترسم از آن است ک آنقدر پیر شوم ک دندانی برای روی جگر گذاشتن نداشته باشم . . .

 .
 .
 .

وقتی دلت بجایی ” گیر ” باشد کل زندگیت را ” نخ کش ” میکند !

 .
 .
 .

گاهی اوقات باید خداحافظی کنی با آدم هایی که دوستشون داری !
بری و دیگه به هیچ کس اعتماد نکنی . . . !

 .

 .

دیگر لانه‌ ام را بر حباب حوصله‌ ی مردمان نمیسازم تا آواره‌ ی بی حوصلگیشان نشوم !

 .
 .
 .

ما به هم نمی رسیم
امّا بهترین غریبه ات می مانم که تو را همیشه دوست خواهد داشت . . .

  .
  .
  .

میدانم دیگر برای من نیستی اما دلی که با تو باشد این حرفها را نمی فهمد . . .

 .
 .

 .

خدایا مگر بودن او در کنارم چقدر از جهانت را میگرفت ؟

 .
.

.

شاید آرام تر می شدم
فقط و فقط . . .
اگر می فهمیدی ، حرفهایم به همین راحتی که می خوانی نوشته نشده اند

 .

.

 .

گاهی وقتا یه جوری میشکننت که وقتی تیکه ها تو می چسبونی بهم میشی یه آدم دیگه . . . !

 .

 .

وقتی برا اولین بار اومدی جلو و گفتی دوسم داری خوشحال شدم که مردیو حرف دلتو می زنی !
نمی دونستم نامردیو دل نداری . . .

 .

.

 .

 

حالم خوب است
اما . . .
دلم تنگ آن روزهایی شده ک . . .
می توانستم از ته دل بخندم

 .

 .

.

 

“ چشم هایت را ببند ”
تحمل اینکه بدانم ، می بینی و بی خیالی خیلی سخت است . . .

 

 

.

خسته ام !
اما تحمل می کنم . . .

خدایا روزِگارت با من و احساسم بد تا کرد . . . !

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
nn